هدف از این پست این نیست که یک بحث بزرگ در مورد کنترل اسلحه شروع شود. این در مورد روانشناسی مبارزه است. در واقع، روانشناسی است که دیکته می کند که آیا دعوا اصلاً رخ می دهد یا از آن اجتناب می شود.
در طبیعت، دعوا گران است. به معنای واقعی کلمه. آنها می توانند برای شما هزینه کنند. اگر گرگ در اثر دعوا نیش کوچکی روی دهانش بگیرد، ممکن است عفونت کند و در واقع بمیرد. حتی اگر در مبارزه “پیروز” شد و غذا (یا هر چیز دیگری) را بدست آورد… مرد. این غذای گران قیمت بود. دیدن این که حتی «تخراشهای» کوچک چگونه میتوانند هزینههای هولناکی داشته باشند، سخت نیست. بنابراین، همه حیوانات (به هر حال آنهایی که باهوش هستند) یک میل ژنتیکی ریشهدار برای وضعیت بدنی دارند و از روشهای دیگری برای «حل و فصل» اختلافات بدون تلاش برای «مبارزه کردن» استفاده میکنند.
یا ما دعوا را تشریفاتی کرده ایم. و من فقط در مورد مبارزه ورزشی صحبت نمی کنم. منظورم دعوا در خیابان است که «قوانین» ذاتی دارد.
اگر در اینترنت در گوگل جستجو کنید، می توانید یک میلیون دعوای خیابانی را در نوار پیدا کنید. و در حالی که آنها دیوانه به نظر می رسند، در واقع بسیار محتاط هستند. برو تماشا کن کنترل جمعیت وجود دارد. مردم اغلب اجازه نمی دهند بسیاری از دیگران درگیر شوند. سطوح آسیب قابل قبولی وجود دارد. آنها به یکدیگر ضربه می زنند، اما اگر کسی جنین شود، معمولا متوقف می شود. من هنوز ندیده ام که کسی روی یک فرد بیهوش بغلتد و به سبک “تاریخ آمریکایی X” او را مهار کند. چرا که نه؟ خیلی دور است.
“رفیق، ما فقط هستیم دعوا کردن. من قصد کشتن او را ندارم!»
سپس متوجه می شوید برای اکثردعوا برای صدمه زدن یا کشتن طرف مقابل نیست. آنها در مورد به دست آوردن یک منبع هستند. شاید پول شما، یا ماشین شما. اما اغلب این منبع یک منبع نیست مورد. می تواند یک عمل باشد. تجاوز جنسی، چشم پوشی از اطلاعات، خروج اجباری، معکوس کردن مواضع در یک اختلاف. اینها همه نمونه ای از آنها هستند که در نتیجه خشونت تهدید شده اقدامی را ایجاد می کنند.
یا، از دیدگاه اقتصادی، ایجاد یک “محاسبه ریسک-پاداش”. به نظر می رسد انجام، یا اجازه دادن به اقدام مذکور، هزینه کمتری نسبت به دعوا دارد.
خوب. خوب. این چه ربطی به اسلحه داره؟
دارم میرسم اونجا. یه لحظه صبر کن.
در اینجا 3 چیز وجود دارد که نظم طبیعی خشونت را به عنوان ارتباط در انسان به طور کامل خراب کرده است.
1. ناآشنایی ما با خشونت و سختی های جسمی به دلیل امکانات رفاهی تکنولوژی.
2. آگاهی ما از اثربخشی، فناوری پزشکی ما.
3. اسلحه.
اینکه دعوا (یا حمله) صورت بگیرد یا نه، ریاضی محض است.
(لطفا توجه داشته باشید، من در مورد جنون خالص صحبت نمی کنم، این خارج از حوصله این بحث است.)
ابتدا هر دو طرف باید محاسبه کنند یقین – اطمینان – قطعیت از نتیجه سپس، آنها باید نتیجه درک شده را وزن کنیدبر خلاف هزینه. سپس، آنها تصمیم می گیرند. خیلی ساده.
در یک محیط “طبیعی”، این در واقع به خوبی کار می کند. اینطوری ما هستیم اجتناب کردن مبارزه در دنیای طبیعی
این گونه است که یک گله گرگ می تواند لاشه ای را بدون دعوا بر سر هیچ یک از آن ها ببلعد.
اما حالا……. همش خرابه همه ما به هم ریخته ایم
موارد موجود در لیست بالا به این معنی است که انسان ها دیگر نمی توانند محاسبات را انجام دهند.
نه، این درست نیست. ما کاملاً می توانیم محاسبه کنیم……. ما فقط متغیرها را درک نمی کنیم.
می توانید بدانید که چگونه x+y=z را حل کنید. اما، اگر نمی دانید x یا y چیست، احتمالاً نمی توانید به z درست برسید!
مشکل در واکنش است. اگر احساس می کنید باید مشکل بالا را حل کنید. شما یا متغیرها را فرض می کنید و (به اشتباه) از آنجا ادامه می دهید. یا سعی می کنید از متغیرها مطمئن شوید.
خوب، در اینجا نقطه به نقطه از لیست من است:
1. ناآشنایی ما با خشونت و مشکلات جسمانی به دلیل امکانات رفاهی تکنولوژی:
وقتی خشونت را درک نمیکنید، یا حتی احساس رنج فیزیکی را نمیدانید، احتمالاً نمیتوانید بدانید که واقعاً هزینه کتک زدن چقدر است! اگر مقدار “x” را نمی دانید، نمی توانید مشکل را حل کنید. من عزم مبارزه را هر روز از بین مردم می بینم. آیا می دانید چند کودک برای جلوگیری از کتک خوردن خاک می خورند یا تحقیرهای مشابه دیگری را تحمل می کنند؟، و سپس با دوچرخه F**CKING آنها را به خانه بروید. WTF؟ آیا می دانی که تصادف با دوچرخه چقدر بدتر از ضرب و شتم حیاط مدرسه است؟ جدی میگی؟ ببین مشکل همینه اگر این کار را نکنید….. چگونه می توانید ریاضی را به درستی انجام دهید. بدتر…. چگونه می توانید به کودک خود بیاموزید که چگونه ریاضیات را به درستی انجام دهد. اگر آنها فکر می کنند “x” یک میلیون است، آنگاه با یک عدد بزرگ بیرون می آیند که احساس می کنند تمایلی به پرداخت آن ندارند. بنابراین آنها نمی ایستند. و خاک می خورند یا به اطراف سیلی می خورند. یا بعداً در زندگی، مورد ضرب و شتم، تجاوز جنسی، یا هر چیز دیگری. قطع ارتباط ما با رنج جسمی، به ویژه انواع بین فردی، توانایی ما را برای برقراری تماس درست از بین می برد. میلیونها نفر هر روز برای تفریح دوچرخهسواری میکنند، و صخره نوردی میکنند، و اینجوری میچرخند…. و همین افراد برای جلوگیری از ضربه زدن به صورت خود شرمنده خواهند شد. این کاملا مزخرف است. هنرهای رزمی واقعی، یا راگبی، کشتی، بوکس….. مسیح، فقط اجازه دهید بچه خود را بازی مبارزه و خانه خشن. اینها برای توسعه مناسب ضروری هستند. یا زندگی خود را با انجام محاسبات اشتباه و قربانی همیشگی و غیرضروری خواهند گذراند.
2. آگاهی ما از اثربخشی، فناوری پزشکی ما:
روی دیگر سکه افرادی هستند که بسیار آگاهند که یک دعوا چقدر مهم نیست (در حیطه مسائل). حالا، در روزگار گذشته، یا در طبیعت، مشت زدن به دهان کسی، کاری نبود که به راحتی انجام دهید (بدون جناس). میدانستید که اگر با مشت به آنها بکوبید، دندان در بند انگشتان شما بسیار محتمل است. و قبل از آنتی بیوتیک ها… این می تواند به معنای واقعی کلمه شما را بکشد. شاید خوش شانس باشید و فقط چند انگشت خود را از دست بدهید. بهترین سناریوی ممکن…. چند روزی مریض میشی دانستن این موضوع به این معنی است که به مردم مشت نمی زنی زیرا کمی مضطرب می شوی. یا چون میخواهید برادرانتان را تحت تأثیر قرار دهید. یعنی حمله گران است. هزینه وقوع را کاهش می دهد. یا حتی “نظام” “دعوا”. در سطح پایینی باقی می مانند. هل دادن و کشیدن ژاکت…. چون قیمتشون خیلی زیاده وارد طب مدرن شوید. حالا… اگر کسی در میان جمعیت فوقالذکر «بیش از حد تخمینزنان قیمت» قرار نگیرد، تمایل دارد به «شیرین، این در فروش است» بیفتد. جمعیت افتادم توی اون جمعیت می دانستم کتک خوردن آنقدرها هم بد نیست. و من میدانستم که میتوانم دندانها را از دستم بیرون بیاورم و فقط بروم مقداری نئوسپورین بخورم. هزینه کم بود…. متأسفانه، مانع ورود نیز چنین بود. پس وارد شدم. زیاد. حالا جواب این معما. به فرزندپروری برمی گردد. نه تنها باید فرزندانتان (یا خودتان) را درگیر فعالیت هایی کنید که به آنها هزینه کم دعوا را می آموزد، بلکه باید آنها را در یک سیستم شرافت/اخلاقی نیز مشارکت دهید، که دلیل دیگری به آنها می دهد که دعوا را ارزان ندانند. مردم این کار را با قوانین، مذاهب و قوانین اخلاقی انجام می دهند. عجب هنرهای رزمی دوباره تصور کنید که. به آنها می آموزد که دعواها از نظر فیزیکی آنقدر گران نیستند، اما ممکن است هزینه زیادی داشته باشند، اگر دلایل اشتباهی داشته باشند. از نظر اقتصادی، آنها به شما یا بچهتان یاد میدهند که برای یک معامله خوب خرید کنید. از نظر اخلاقی می آموزند که قطعاً نباید دعوا کرد مگر اینکه شرایط به گونه ای خاص باشد…..و اگر چنین باشد…. بدون تردید برو اما، بدون کد اخلاقی برای ایجاد هزینه، سیستم حقوقی فعلی و نظام پزشکی کار را برای افرادی که بی جهت نمی ترسند، بسیار آسان می کند.
3. اسلحه: (در اینجا می رویم)
من در مورد کنترل اسلحه صحبت نمی کنم. من در مورد اثرات یک ابزار بر معادله مورد بحث صحبت می کنم. همه اینها با یک پادکست “freakonomics” در مورد اسلحه شروع شد. اکنون آنها به کنترل اسلحه دست یافته اند، و صرف نظر از موقعیت شما، باید آن را بررسی کنید. تفکر انتقادی شگفت انگیزی در آن وجود دارد. اما صرف نظر از….. بخش کوچکی از آن در مورد چگونگی تغییر معادله اسلحه صحبت می کند. من به آنها اجازه می دهم توضیح دهند:
“در قدیم در دهههای پنجاه و شصت که تعداد زیادی تفنگ در اطراف نبود، اختلافات با مشت یا شاید با چاقو حل میشد، خوب. و نکته اینجاست که وقتی با کسی که خیلی بزرگتر و قوی تر از شماست می جنگید، می دانید چه کسی برنده خواهد شد. و اگر از قبل میدانید چه کسی برنده خواهد شد، نیازی به مبارزه ندارید، زیرا اگر میدانید که میبازید، چرا خود را به زحمت بیندازید؟ بنابراین در واقع در آن شرایط، جایی که اختلافات با دعوا حل میشود، میدانید که با مشتهایتان، لازم نیست دعوای زیادی داشته باشید، زیرا عدم اطمینان زیادی وجود ندارد. اما اسلحه، خوب، و این نکته کاناداست، اسلحه واقعاً این نظم را از بین می برد، زیرا هر کسی با تفنگ می تواند هر کسی را بدون اسلحه شکست دهد، درست است؟ مهم نیست که چقدر قوی هستید یا محبوب یا غیرمحبوب هستید. اسلحه اساساً باعث می شود که عدم اطمینان از نتیجه مبارزه بسیار زیاد باشد. و سپس این در واقع اثر معکوس بازدارنده ها را دارد، زیرا اکنون اگر کسی بتواند در مبارزه پیروز شود، دعواهای بیشتری وجود دارد، زیرا اینطور نیست که شما یک برنده و یک بازنده مشخص داشته باشید، به این معنی که مجبور نیستید در مبارزه بجنگید. مقام اول و من فکر می کنم که این یک ایده واقعا قدرتمند است.» (بیشتر بخوانید/گوش دهید)
ببینید، سلاح های دستی هنوز نیاز به تعامل دارند. و این تعامل دارای محدودیت های فیزیکی است. یک بچه 12 ساله با کاتر جعبه، برای 10 نفر 200 + پوندی مناسب نیست. اما، یک تفنگ….. بچه ممکن است برنده شود.
اگر «قطعیت» مقادیر معادله را تغییر دهید. شما نتیجه را تغییر می دهید.
در مورد پاسخ آن یکی…… من نظری ندارم. با این حال، کنترل اسلحه را به عنوان پاسخ مطرح نکنید، زیرا مطمئناً شما به عنوان یک مزخرف، محدود کردن دسترسی به درمان پزشکی یا مشکلات جسمی اجباری برای رفع 2 مورد دیگر را پیشنهاد نکردهاید!
بنابراین، بدون بحث در مورد کنترل فن آوری هایی که اجازه می دهند/مشکلات را ایجاد می کنند….
تنها پاسخ من باقی مانده است:
خشونت انسانی را بیاموزید و درک کنید. چگونه در آن پیمایش کنیم. در تمام اشکال آن در مورد غیرمسلح بودن، جنگیدن بیاموزید. درباره اسلحه و چاقو بیاموزید. با روانشناسی مبارزان آشنا شوید. و در مورد اسلحه یاد بگیرید. شما نمی توانید از چیزی که نمی فهمید دفاع کنید، محکوم کنید یا حتی به درستی بحث کنید. با آن راحت باشید، تا بتوانید بدون ترس یا جسارت تصمیمات آگاهانه ای در مورد آن بگیرید.
هر چه سریعتر خود یا فرزندانتان را وارد BJJ کنید. نه از نوع ورزشی. بی جی جی واقعی اینجا ترجیحا. یاد بگیرید که از جنگیدن نترسید، اما قوانین اخلاقی را برای پایین نگه داشتن آن در سطوح قابل قبول توسعه دهید.
اعتبار عکس: “آناتومی یک مبارزه خیابانی” توسط Shay Sowden تحت مجوز CC BY 2.0 است.